سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 
لب لباب دستورات علامه طباطبایی ، ماه رجب، ماه امیر المؤمنین، ماه استغفار ، ماه شعبان، ماه پیام آور رحمت، ماه صلوات و استغفار ، مراحل مراقبه ، معرفت نفس ، معرفی کتاب ، معرفی کتاب اقیانوس علم و معرفت علامه طباطبایی مراقبه تقریرات ، نماز اول وقت؛ آیت الله قاضی ، آیت الله انصاری شیرازی ، آیه نور؛ امام رضا علیه السلام ، ادای قرض ، اربعینیات ، استغفار؛رفع گرفتاری ، انصاری شیرازی ، تقویت رزق و روزی ، تمرین تمرکز؛ نفی خواطر ، جوشش قدسی ، ختم استغفار، برای رفع موانع سلوکی، گرفتاری ، درسهای سیر و سلوک علامه طباطبایی ، درمان اخلاق زشت ، دستور تمرکز و نفی خواطر ، دستور صلوات، ختم صلوات ، دستورات اخلاقی آیت الله بهجت ، دستورات سلوکی علامه طباطبایی ، دستورات سلوکی علامه طباطبایی ، دیدار با علامه طباطباییسیر و سلوک عرفانی در المیزان ، رفع ترس؛ دفع طلسم و جادو ، روش تمرکز فکر و نفی خواطر از آیت الله بهجت ، سالروز رحلت علامه طباطبایی ، سفارش آیت الله بهجت به جوانان ، سیر و سلوک ، شاگردان سلوکی علامه ، شیوه تربیتی علامه طباطبایی ، عارفان اهل ولاء ، علامه طباطبایی، آثار، اندیشه ،

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :21
بازدید دیروز :10
کل بازدید :123648
تعداد کل یاداشته ها : 40
103/9/4
7:10 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
اشراق خرد[24]
آشنایی با روش تربیتی عارفان اهل ولاء، به ویژه علامه طباطبایی و آیت الله بهجت؛ یادداشتهایی دربارۀ اندیشه و معرفت دینی

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
بهار 94[6] زمستان 93[10]
لوگوی دوستان
 

دستور مراقبه و اربعین سلوکی

مراقبه کلیدی­ ترین دستور در سلوک الی الله از دیدگاه استادان سیر و سلوک، به ویژه علّامه طباطبایی است. به تناسب احوال سالک مراقبه سالک نیز تفاوت دارد. در شیوه تربیتی علّامه، مراقبه به چهار مرحله تقسیم می­شود:

مراقبه مرحله اول: انجام واجبات و ترک محرّمات و انجام کارها به نیّت آخرت؛

مراقبه مرحله دوم: انجام کارها برای رضای خدا؛

مراقبه مرحله سوم: خدا را در همه احوال حاضر دانستن؛

مراقبه مرحله چهارم: خدا را در همه حالات حاضر دیدن. 

نکته: روایتی درباره مراقبه مرحله سوم و چهارم: أعبد الله کأنّک تراه، فإن لم تکن تراه فإنّه یراک( خدا را چنان پرستش کن که گویا او را می بینی؛ اگر تو او را نبینی او حتماً تو را می بیند


 


  

 

 

سخنانی با جوانان

 

نوجوان‌ها و جوان‌ها باید ملتفت باشند که همچنانی که خودشان در این سن هستند و روزبه‌روز به سنّ بالا می‌روند، علم و ایمانشان هم باید همین‌جور باشد، مطابق این باشد؛ معلوماتشان، از همان کلاس اولِ علوم دینیه، به بالا برود، ایمانشان ملازم با همین علمشان باشد.

ما مسلمان‌ها، امتیازی از غیر مسلمان‌ها نداریم، الاّ به قرآن و عترت؛ والاّ ما هم مثل غیر مسلمان‌ها می‌شویم.

باید بدانید اینکه ما مسلمان‌ها، امتیازی از غیرمسلمان‌ها نداریم، الاّ به قرآن و عترت؛ والاّ ما هم مثل غیرمسلمان‌ها می‌شویم. اگر ما قرآن نداشته باشیم، مثل غیر مسلمان‌ها هستیم؛ اگر ما عترت را نداشته باشیم، مثل مسلمان‌هایی که اهل ایمان نیستند، هستیم. باید ملتفت باشیم روزبه‌روز در این دو امر ترقی بکنیم؛ همچنان که سنّ ما به بالا می‌رود، معلومات ما هم در همین دو امر، بالا برود. این طرف، آن طرف نرود و الاّ گم می‌شود؛ گمش نکنند! گمراهش نکنند! این دو اصلِ اصیل را از اینها نتوانند بگیرند.

ما می‌گوییم: اگر [می‌گویید] اسلام درست نیست [و] شما قرآن را قبول ندارید، [پس] مثل قرآن بیاورید؛ یک سوره‌ای مثل قرآن بیاورید. می‌گویند: نه، نمی‌توانیم بیاوریم و نمی‌آوریم و مسلمان هم نمی‌شویم! این ادعا و این کلام، جواب ندارد، برای اینکه می‌گویند: «ما می‌دانیم و عمل نمی‌کنیم». همچنین کسانی که صورتاً با قرآن هستند و با عترت نیستند، به اینها می‌گوییم که این آثار عترت، این فضائل عترت، این ادعیه اینها، این احکام اینها، این خُطَب اینها، این رسائل اینها، این «نهج‌البلاغه»، این «صحیفه سجادیه»، در مخالفینِ عترت، مثل اینها را بیاورید! اگر آوردید، ما دست برمی‌داریم.
این علمیاتشان، این عمَلیاتشان، این ایمانشان، این کراماتشان این معجزاتشان، باید بدانیم این دو تا را از ما نگیرند. می‌دانید چقدر پول به ما می‌دهند اگر اینها را به آنها بدهیم؟ خیلی می‌دهند، لکن این پول ارزش ندارد؛ فردا از راه غیرمستقیم همین پول را از ما می‌گیرند و یک بلایی هم بر سر ما می‌آورند. اینها به ما وفا نمی‌کنند؛ تا خودشان استفاده‌شان را از ما بگیرند، دیگر کار ما را می‌سازند.

بالاخره باید ملتفت باشیم قرآن را یاد بگیریم؛ الفاظش را یاد بگیریم که از غلط، محفوظ باشد. آنچه را که می‌دانیم، قرائتش را تصحیح کنیم، تجویدش را تصحیح کنیم؛ در نمازمان صحیحُ‌القرائة باشیم. و همچنین تفسیرهای آسان و ساده را ما که فارسی زبانیم، بدانیم؛ و[یک] تفسیر فارسی پیدا کنیم که از روی آن سَهل باشد ما قرآن را بفهمیم؛ مثلاً «منهج‌الصادقین» را کم‌وبیش مطالعه کنیم، بلکه از اول تا به آخر؛ چون کتابِ فارسی است و کتاب خوبی هم هست. اگر بهتر از او پیدا بکنیم عیب ندارد؛ اما کجا پیدا شود بهتر از او که معتبر باشد؟ حفظ کنیم قرآن را که همیشه با ما باشد، ما با او باشیم، تحصن بکنیم به قرآن، تحفّظ بکنیم به قرآن؛ وسیله حفظمان در فِتَن و شدائد دنیا قرار بدهیم. از خدا بخواهیم که از قرآن، ما را جدا نکند؛ همچنین از خدا بخواهیم ما را از عترت جدا نکند که عترت با قرآن است و قرآن هم با عترت است؛ اگر کسی یکی از این دو تا را ندارد، هیچ‌کدام را ندارد.

ملتفت باشیم دروغ به ما نگویند و دروغ خودشان را به ما نفروشند! از مردم دنیا، دروغ را نخریم! ما از عترت و قرآن نمی‌توانیم دوری کنیم؛ اگر دوری کردیم، در دامن گرگ‌ها می‌افتیم، [و] خدا می‌داند آیا بعد، از دستشان نجات می‌یابیم؟ بعد از اینکه سرها شکست و دست‌ها بریده شد و بلاها به سر ما آمد. ملتفت باشید! از این دو اصل کسی را بیرون نبرند. شما مدرسه می‌روید، معلم خودتان را ملتفت باشید در صراطِ مستقیم باشد. اگر معلم را با رشوه و غیر رشوه، منحرف کردند دیگر کار بچه‌ها زار است، چرا؟ به‌جهت اینکه او، از راه مستقیم یا غیرمستقیم، باطل خودش را به بچه‌ها می‌فروشد، به این بچه‌ها می‌خوراند.

معلم خودتان را ملتفت باشید در صراطِ مستقیم باشد. اگر معلم را با رشوه و غیر رشوه، منحرف کردند دیگر کار بچه‌ها زار است.

ملتفت باشید! خیلی احتیاط بکنید! احتیاط شما هم فقط در همین است که از یقین، تجاوز نکنید؛ بلکه امروز بزرگ‌ها هم همین‌جورند؛ باید خیلی سعی بکنید که غیر یقین را، داخل یقینیات ما نکنند؛ آب را توی شیر ما نریزند!اگر یک نفر، هزار کلمه حقی گفت، این هزار کلمه را خوب تأمّل بکنیم و از او بگیریم، بعد [تأمل کنیم که] هزارویکم هم درست است، [یا] نه؛ آن ظن است، یقین نیست. هر کلمه‌ای از هر کسی شنیدید، دنبال این بروید که «آیا این صحیح است، تام است، مطابق با عقل و دین هست، یا نه؟»

[و بدانید که] در وقتی [که] ما خلوت کردیم [خداوند] مطلع است، وقتی جلوی مردم هستیم مطلع است، حرف می‌زنیم مطلع است، ساکتیم مطلع است. همین که شخص مطلع شد: [که] «صاحب این خانه، صاحب این عالم، از هر فردفرد، به تمام افعال و تروک، به تمام نوایا، مطلع شد؛ آنچه که نیت کرده و می‌کند، آنها را هم مطلع است. بلکه نیت خیر را می‌نویسد، نیت شر را نمی‌نویسد تا شر محقق نشده. شر هم که محقق شد، یک مقدار صبر می‌کند تا ببیند، توبه می‌کند یا نه، برمی‌گردد یا نه» کار تمام است.

مقصود، همین که انسان بداند که خدا می‌داند، کار تمام شد؛ دیگر معطل نباشد؛ همه چیز را تا به آخر می‌فهمد [که] چه باید بکند و چه باید نکند؛ از چه منتفع می‌شود و از چه متضرر می‌شود، [خداوند] ما را می‌بیند. [آیا] می‌توانیم [با اینکه] سر سفره او نشسته‌ایم، با همدیگر نزاع بکنیم؟ [مثلاً] آن غذا را من جلوتر دیدم، من باید بخورم؛ او می‌گوید من اول این را برداشتم، من باید این غذا را بخورم؛ سر این دعوا بکنیم و مقاتله بکنیم؟! تمام این جنگ‌هایی که حکومت‌ها دارند، از همین قبیل است؛ سر سفره کریم نشسته‌اند، او هم می‌بیند. دستور هم معلوم است که چیست؛ [خداوند] از چه خوشش می‌آید، از چه بدش می‌آید. از آزار به غیر حق، بدش می‌آید؛ از احسان به حق در جایش، خوشش می‌آید؛ همه اینها را می‌داند و ما هم می‌دانیم که او این دستور را داده و اینها را می‌داند و می‌بیند، آیا این کار[ها] را می‌کنیم؟

آدم جلوی یک نفر آدم عادی هرگونه معصیت نمی‌کند، با اینکه شخصِ عادی است؛ شاید قدرت من از قدرت او بیشتر باشد، نتواند به من [کاری کند]، اما همین‌قدر به من بدبین می‌شود، با من بد می‌شود، یک وقتی اگر فرصت پیدا کرد کار ما را تصفیه می‌کند. اما خدا که این‌جور نیست؛ خدا قادر است و عالم است و دستور هم داده و می‌داند «چه کسی می‌داند و چه کسی نمی‌داند»؛ همه اینها را می‌داند. [آیا] جلوی او می‌توانیم مخفی بکنیم، یا نه آشکار کنیم طوری نمی‌شود، نمی‌تواند کاری بکند؛ آیا این‌جور است؟ [آیا] هیچ فایده برای ما دارد، [آیا] می‌توانیم مخفی کنیم؟ انسان، یا غیرانسان ـ مکلف ـ به جایی شقاوتش می‌رسد که اصلاً این مطالب کأنه به گوشش نخورده که خدایی داریم بیناست، شنواست، داناست، قادرست، رحیم و کریم است. قادرست یک سر سوزنی اگر در راه او صرف بشود، مزدش را بدهد، یک همچنین [خدایی است].

در انجیل برنابا ـ که اقرب اناجیل به صحت است ـ نوشته شده که حضرت عیسی علیه‌السلام برای ابلیس شفاعت کرد: «خدایا این مدت‌ها عبادت تو را می‌کرد، تعلیمات می‌کرد، فلان می‌کرد، بیا از گناهانش بگذر»! با اینکه از زمان آدم تا زمان عیسی علیه‌السلام چه کارها، چه فسادها کرده بود. این چه نوری است که حتی به این هم ترحم کرد [که گفت]: خدایا از تقصیراتش بگذر! [خداوند] فرمود: « بله، من حاضرم ببخشم؛ بیاید بگوید: من گناه کردم، اشتباه کردم، ببخش، همین؛ بیاید بگوید: «اَخطَأتُ فَارْحَمنی»؛ بیاید این دو کلمه را بگوید». حضرت عیسی علیه‌السلام خیلی خوشحال شد که کاری در عالم انجام داد، یک کاری که دیگر مثل ندارد. از زمان آدم تا به حال پر از فساد و اِفساد، حالا واسطه می‌شود و وساطتش اثر کرد، قبول شد. از همان راهی که داشت، شیطان را صدا زد، گفت: بیا، من برای تو بشارت آوردم! گفت: از این حرف‌ها زیاد است. [حضرت عیسی علیه‌السلام] گفت: «تو خبر نداری، اگر بدانی، سعی می‌کنی، حریص می‌شوی کار را بفهمی». گفت: «من به تو می‌گویم اعتنا به این حرف‌ها نداشته باش، از این حرف‌ها زیاد است».

گفت: «تو خبر نداری؛ [خداوند] می‌خواهد تمام این مفاسد با دو کلمه خلاص شود»؛ گفت: «بگو ببینم چه بوده است»؛ گفت: «اینکه تو بیایی و در محضر الهی بگویی: «خدایا! أخطأت فارحمنی؛ من اشتباه کردم، تو ببخش». ببینید چقدر ما به خودمان ظلم می‌کنیم که به‌سوی خدا نمی‌رویم، به‌سوی چه کسی می‌رویم؟ آخرش افتادن میان چاه است، آخرش پشیمانی است؛ خوب چیزی که می‌دانی آخرش پشیمانی است، حالا دیگر نرو. [شیطان] گفت: «نه، او باید بیاید و بگوید من اشتباه کردم! تو ببخش!؛ چرا؟! به‌جهت اینکه لشکر من از او زیادتر است! آن ملائکه‌ایی که با من سجود نکردند و تابع من شدند، آنها لشکر من هستند! شیاطین هم لشکر من هستند، آن اجنه‌ای هم که ایمان به خدا نیاوردند، لشکر من هستند، تمام بت‌پرست‌های بشر، لشکر من هستند!».
این، به زیادتی لشکر در روز قیامت می‌خواهد مغرور شود! آنجا جای زیادتی و کمی نیست. هر چقدر زیاد باشد جهنم می‌گوید: «هل من مزید؟»  آن وقت تو می‌خواهی با زیادتی لشکر کار بکنی! بله، لشکر تو زیاد است؛ [اما] جهنم جایشان می‌شود؛ جهنم نمی‌گوید: «اتاق نداریم» جهنم می‌گوید: «هر چقدر هست بیاورید، هل من مزید؟» یعنی اینکه بیاورید، هر چه زیادتر بیاورید؛ جا داریم! [حضرت عیسی علیه‌السلام] گفت: «برو ملعون! نتوانستم برای تو هم کاری بکنم. تو می‌گویی: خدا باید بیاید من او را ببخشم!؟».

مقصود، حلّ این مطالب به علم و جهل، دانستن و ندانستن، عالم بودن و جاهل بودن، دور می‌زند. اصل مطلب، از جهلِ این بدبخت است. تو ای جاهل! می‌گویی: «چیزی که آتش شد، دیگر ممکن نیست برای خاک خضوع بکند؟» آدم، خاک به تنهایی است؟ یا مجموعِ خاک و یک پاک دیگری است. تو هم که فقط آتش نیستی، مثل آتش‌های جامد، روح داری، مکلفی، یک آتشِ مکلف هستی. [خداوند] به تو فرمود: «اسجدوا»، سجده نکردی؛ قهراً مجموع روح و جسم، انسان یا جن یا شیطان یا ملک می‌شود. این بدبخت خیال کرد که همین بدن او با بدن این، این ظلمانی و آن نورانی است؛ دیگر محال است نورانی برای ظلمانی سجده و خضوع کند. دیگر نمی‌داند که این، نورانی است. ای جاهل! آیا نمی‌دانستی آن وقتی که مجلس امتحان، درس امتحان شد، تمام ملائکه، عاجز بودند و عاجز ماندند از اسامی آنهایی را که خداوند اشاره کرد اسم‌های اینها را بگویید، یا خودشان، یا سایر ملائکه، یا سایر اشیاء، همه عاجز بودند. [گفتند]: ما خودمان از خودمان چیزی نداریم؛ هر چیزی که به ما یاد دادی بلد هستیم و هر چیزی را که یاد ندادی بلد نیستیم.
[
خداوند] به آدم فرمود: «تو بگو!»، [آدم] تمام اسامی را بیان کرد. حالا که فهمیدی آدم بر تمام ملائکه ـ با آن همه عظمت‌ها و اختلاف مراتب در ملائکه ـ تفوّق پیدا کرد و مقدم شد و حال که فهمیدی که آدم بر تو و همه ملائکه مقدم است، باز هم خجالت نکشیدی؛ باز هم گفتی: «خَلَقتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ»؟ باز هم جای این [حرف] است؟ باز هم نفهمیدی!؟

معلومات را نباید زیر پا گذاشت، آدم پشیمان می‌شود؛ اگر به معلوماتش عمل کرد، دیگر روشن می‌شود، دیگر توقف ندارد.

ببینید: میزان، علم و جهل است. خوب، اگر [تا به حال] نفهمیدی که آدم باید [به] آنچه معلوماتش است عمل کند، از حالا توبه بکن؛ اقلاً حالا بپرس: «آیا توبه من قبول می‌شود یا نه؟» و علی‌هذا، ببینید چقدر ما غافلیم! چقدر ما به خودمان ظالمیم که واضحات را زیر پا می‌گذاریم!
مطلب همین است؛ دایر مدارِ این است که اگر معلومات ما زیر پا نباشد، مجهولات ما عملی نشود، کار تمام است. معلومات را نباید زیر پا گذاشت، آدم پشیمان می‌شود؛ اگر به معلوماتش عمل کرد، دیگر روشن می‌شود، دیگر توقف ندارد. اگر دید باز هم توقف دارد، بداند ـ به‌طور یقین ـ بعضی از معلومات را زیر پا گذاشته است، کفشش ریگ دارد، خوب دقت نکرد که این ریگ را خارج کند: «مَنْ عَمِلَ بما عَلِمَ وَرثَهُ الله عِلْمَ ما لَمْ یعْلَمْ»، «وَ الذینَ جاهَدوا فینا لَنَهْدینهُم سُبُلَنا»، «وَ مَنْ عَمِلَ بِما عَلِمَ کفِی ما لم یعْلَم».

هیچ‌کس نیست که بگوید هیچ چیز نمی‌دانم؛ [اگر بگوید] دروغ می‌گوید هر کسی [که] هست، غیرمعصوم، بعضی چیزها را می‌داند و بعضی چیزها را نمی‌داند؛ آن چیزهایی را که می‌داند، اگر عمل کند، آن چیزهایی را که نمی‌داند، می‌فهمد. آن چیزهایی را که می‌دانید، عمل کنید، و آن چیزهایی را که نمی‌دانید، از حالا توقف کنید و احتیاط کنید تا روشن شود؛ وقتی به آنها عمل کردی روشن می‌شود؛ به همان دلیلی که اینها را برای شما روشن کرد، آنهای دیگر را هم روشن می‌کند. علی‌هذا، ببینید برای چه توقف داریم. آنچه می‌دانی بکن و آنچه نمی‌دانی، احتیاط کن، هرگز پشیمان نخواهی شد. خداوند بر توفیقات همه شما بیافزاید. و خداوند إن‌شاءالله، سلامتی مطلقه روحیّه و جسمیّه، به همه مرحمت فرماید.
«
والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»

به‌سوی محبوب، ص 127- 136

 

 


  

 

 

 

دستوری از آیت الله بهجت برای تمرکز و نفی خواطر:

شخصی بر اثر برخی مشکلات و گرفتاریها دچار پریشانی خاطر شدیدی بود. از ایشان علاج نفی خواطر را جویا شد. ایشان فرمود

خودتان عمدا سراغ فکر نروید، اگر رفتید برگردید و این را در نماز تمرین کنید.

 دستور دیگر: در جواب شخص دیگری برای نفی خواطر فرمودند: ضد خواطر را انجام دهید؛استغفر الله زیاد بگویید.

 

 

 

 

 

 

 



  

 


تمرین تمرکز فکر از علامه طباطبایی:

در مکان‏ خلوتى‏ که هیچ مشغولى‏ آور و بازدارنده‏ اى همچون نور، صدا، اثاث و مانند آن نباشد مى‏نشینى، به طورى که به هیچ کارى مشغول نباشى و هیچ کارى از تو صورت نگیرد و چشم‏هایت را بسته نگه مى‏ دارى. سپس صورتى را مثلا صورت «ا»(= الف) در خیال مجسم ساخته تمام توجهت را روى آن متمرکز مى‏سازى، و مى‏ کوشى که هیچ صورت دیگرى را به ذهنت وارد نسازى و تنها به همان صورت «ا» توجه داشته باشى. در آغاز امر مى‏ بینى که صورت‏هاى خیالى و وهمى دیگرى مزاحم ذهنت شده آن را تاریک و مشوش مى‏ سازند؛

صورت‏هایى که بسیارى از آنها قابل تشخیص از یکدیگر نیستند، صورت‏هایى که مربوط به افکار روزانه و شبانه و خواسته‏ها و هدف‏هاى تو است که مثلا پس از یک ساعت دیگر تو در فلان جا و با فلان شخص دیدار کرده یا مشغول به انجام فلان کار خواهى بود. این در حالى است که تو در خیال خود تنها به صورت «ا» نظر دارى و متوجه آن هستى و این تشویش فکر و بى‏نظمى ذهنى تا مدتى دوام خواهد داشت و با تو خواهد بود. سپس اگر چند روزى کوشش را در خالى ساختن ذهن از صورت‏هاى مزاحم و غیر مورد نظر ادامه بدهى، خواهى دید که پس از مدتى خواطر و اوهام رو به کاهش گذاشته و رفته رفته کم مى‏شود و قوه خیال نورانیتى به دست مى‏آورد، به طورى که هرچه را که به قلبت خطور مى‏کند چنان روشن و صاف است که گویى دارى آن را با چشم حسّى مى‏بینى. سپس همین‏طور روز به روز این خواطر کاهش یافته و تا آنجا پیش مى‏رود که متوجه مى‏ شوى هیچ صورت دیگرى جز همان صورت «ا» در ذهنت پدیدار نمى‏گردد.

طباطبایى،محمدحسین،ولایتنامه، 1جلد،روایتفتح - ایران - تهران،چاپ: 1، 1387 ه.ش. ( طریق عرفان، ترجمه رساله الولایه/ فصل4)


توضیح: علّامه طباطبایی این تمرین توجه به نقطه « الف» را برای نمونه آورده اند. شاید منظور ایشان از الف همان الف الله و یا اشاره به احدیّت است. تمرکز به نقطه «الف» دستور کلّی برای تمرکز است. از این رو، برخی از علّامه نقل می کنند که در ابتدا به الله تمرکز کنید. در دستورات دیگران است که به اسمآء الله نام مبارک « علی»  یا کعبه(شاید تصویر کعبه؟) تمرکز کنید.

این روش تمرکز مقدّمه ای است به روش علّامه طباطبایی و استادشان و دیگر بزرگان مکتب تربیتی ملاحسین قلی همدانی(فکر در عدم) برای نفی خواطر و آمادگی ورود به وادی معرفت نفس

عمل به دستور نفی خواطر، با التزام به مراقبه آثار سلوکی و روحی فراوانی دارد؛ از جمله این که با نفی خواطر، سالک مراقب، مراقبه اش شدیدتر و ذهنش صافتر و برای پیمودن مراحل نفس آماده تر  می شود.

 

دستور دیگر علّامه برای نفی خواطر: هنگام هجوم  خیالات، اسم جلاله الله الله الله را پشت سر هم چنان بگویید که گویا شیطان را با این ذکر می رانید. یا لا اله الا الله یا لا حول و لا قوة الا بالله زیاد بگویید.

 

دستوری از آیت الله بهجت برای تمرکز و نفی خواطر:

شخصی بر اثر برخی مشکلات و گرفتاریها دچار پریشانی خاطر شدیدی بود. از ایشان علاج نفی خواطر را جویا شد. ایشان فرمود

خودتان عمدا سراغ فکر نروید، اگر رفتید برگردید و این را در نماز تمرین کنید.

 دستور دیگر: در جواب شخص دیگری برای نفی خواطر فرمودند: ضد خواطر را انجام دهید؛استغفر الله زیاد بگویید

 

 

 

 

 

 



 


94/12/7::: 3:11 ص
نظر()
  
<      1   2   3